آخ نوروز - آخ عمه سکینه
پی آمدهای دید و بازدید نوروز چنین بر ما فرود آمد که داشتیم صفا سیتی میکردیم در آفاق و انفس شهر که درست خوردیم به قبرستانی که عمه سکینه مهربان را دفن کرده بودیم به همراه شوهرش . ایشان وقتی زنده و سرزنده بود همیشه سال به ما سر میزد و حالی ازمون میپرسید .
ترمز پایی و ترمز دستی٬ اتوماتیک وار قفل کردند . از ماشین پیاده شدیم و بدون رد و بدل شدن کلمه ای ما بین من و منزل بانو ٬ از چَپَر قبرستان پریدیدم داخلش ٬ در تاریکی دم غروب تونستیم قبرش را پیدا کنیم . نشستیم سر قبرش . سنگی پیدا کردیم که البته بسیار ریز بود و شاید ایشان را اثری از کوبیدن آن بر مزارش نتیجه نبود .
در همان لحظه یادم آمد که روزی سر ظهری برای عرض تبریک عید به منزلش رفته بودیم . نگذاشت از خانه شان بیرون برویم . گفت من براتون ناهار حاضر میکنم . از همسرم پرسید . املت دوس داری ؟ نان هم داریم . بمانید و برای من افتخار بدهید . آه عمه سکینه !
نوروزت مبارک عمه جان
اینم عکس رویایی خانه عمه سکینه بعد از فوت اش