۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

ویدیوکلیپ ها و فیلمهای من

 توجه ضروری ! چون بعضی از ویدئو کلیپها در سایت فلیکر آپلود شده اند و آنجا  که آنجا فیل.ی .ت . ر میباشد لذا باید  برای دیدن آنها از فی. لی . ت.ر شیک.ن استفاده کرد . تقصیر من نیست به مولا

آبشار روستای ارزیل /گول آخیر. حدود دو ساعت از اهر بطرف ورزقان و سپس خاروانا - خرداد 88

در اين روزهاي سرشار از دلتنگي و نفس تنگي، انديشه و انتظار و داد و بيداد و هوار ! ديروز جمعه ، صبح زود خود را از خانه مان به در كرديم و راهي اطراف شديم تا نَفَسي تازه كنيم . خسته بوديم خب! واقعن هم نميدانستيم كه اطراف مان اينقدر بهشتي! و زيباست . در امتداد رود مرزي ارس از جنگلهاي حفاظت شده ارسباران ( زیر نظر یونسکو ) با مناظری بسیار بکر و دیدنی عبور کردیم . آخ ! که هوای آزاد کشیدن چقدر حال و روح آدمی را منقلب میکرد و ما ملتفتش نبودیم . جایتان خالی!خیلی عکس و فیلم گرفتیم و به دلمان آمد كه حداقل یکی را با شما به اشتراک نگذاریم . فیلمی از آبشار زیبای " گول آخیر " و روستاي اَرزيل تهیه دیده بودیم که بالای بیست دقیقه بود . به دليل سرعت كم و يا بقولي افتضاح اينترنت نمیتوانستیم آنهمه را آپلود کنیم، و از طرفی هم میدانستيم که دوستان داخل ایران نیز از دیدنش محروم خواهند ماند . لذا سانسور فرمودیم و هي سانسور فرمودیم و سر و ته اش را آنقدر زدیم تا به یک فیلم حدود دو دقیقه ای تنزلش دادیم . در این راستا برای اولین بار ( اولین تجربه مان است ها. لطفن از نظر فنی و حرفه ای! زیاد پاپیچش نشوید) روی فیلم ، نوشته ای به همراه یک عدد موسیقی كه دم دست ترين آهنگي كه روي موبايلمان بود را هم افزودیم . امیدواريم یک مقداری حالتان را جا بیاورد ایشاللاه





آقا! در اين روزهاي گرم تابستان ، اينجاييكه ما فيلمبرداري ميكرديم آي خنك بود . آي سرد بود . جايتان باز هم خالي


سیب حیاط

حدود یک ساعت طول کشید تا این فیلمک 32 ثانیه ای زیرین را تونستم آپلود کنم تا شما هم ببینید که درخت سیبی که در شهریورماه شکوفه میدهد چه شکلیست . ضمنن ساعت فیلمبرداری صبح زود جمعه پانزدهم شهریور هشتاد و هفت بوده و میکس و فیکس و صداگذاری و موسیقی پشت صحنه و کارگردانی اش توسط خودم بود . چون اهل بیت در ایوان مداین بخواب صبحگاهی مشغول بودند صدایمان مقداری لرزان مینماید از ترسمان . صد البت به دلیل اینکه فیلمک با دوربین موبایل گرفته شده کیفیت اش را بر کمیت آن



اردیبهشت سال 88 - حیاط مسکونی



علی خان و اتل متل توتوله اش
بیست و یکم فروردین 88 - جمعه - سی کیلومتر مانده به مشکین شهر - باغات روستای اَفیل - بعد از ظهر




۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

عیدانه و ماقبل و بعدش یکجا !

اول گفته باشم ! در پایین همین مطلب آهنگی کوتاه گذاشته شده از برای این که شاید مدتی نسبتن طولانی نتوانیم خدمت برسیم و شما گاه گداری اگر هوای شنیدن اصوات نوشتنمان! به سر مبارکتان زد و ما را روی آنتن و بصورت زنده ( JANLI ) نیافتید . بتوانید صدای آهنگی را داشته باشید به یادگار  یا به دلمشغولی تان و یا حتا برای لالایی خوابتان حداقل .



~~~



راستش را بخواهید از نظر کاری و شغلی سرمان اینروزا باید خیلی شلوغ بوده باشه قاعدتن که نیس. " نه اینکه خدای نخواسته اقتصاد مملکت بیمار باشه ها نه . فک کنم خود جماعت بیمار شده اند !! ( معذرت ) ". در هر حال، با ضیق وقت مواجهیم شدید و در ضمن الکی الکی یه جورایی داریم خودمونو گول میزنیم که بهار می آید و جهان میشود چون بهشت .



~~~



 یکی دو مورد برای گذاشتن مطلب در وبلاگمون مد نظر بود که میذاریم برای روزهای بعد عید و شاید بعد ِ سیزدَ بدر! ... یکی اومدن یه روزنامه فروش نوجوانیست بنام آق رضا که طبق این سند نایب بلامنازع مرحوم مَش خلیل، کار پخش روزنامه رو بعهده ! گرفته و ما از ایشون یه فیلم تهیه کرده ایم که تاالان وقتش رو نکردیم تا آپلود کنیم . - فیلمک بامزه ای شده . چون آقا رضا هم در این فیلم بنوعی اشاره به سیاست و جابجایی نیروهای رده پایین شهری کرده !! ( هر کسی به وسع خودش صاب نظره خب ) - . امیدواریم حداقل مرتبطین ِ با پخش روزنامه ، از ریز تا درشتاشون ! بتونن ایشون رو از شروع کاریش بیمه کنند تا خدا رو هم خوش بیاد در روزهای بیکاری و بیماری و پیری اش که اگه لازمش شد چیزی از بیمه بهش ب ِ ماسه !! ( گرچه معترفیم معنی ماسه ها هم باهم توفیر دارن ... ماسه داریم . ماس ماسک ماسه! داریم . ماس مالی ماسه داریم ! ماسایش ماسه! هم داریم که این آخری هم ترشیدن معنی میده و هم گاه گاهی همان ماسیدن!! ) که طفلی مَش خلیل مون از بیمه نبودنش تا آخر عمرش هی نالید و ناله کرد و ماسید . پس با این حساب ، عیدی آقا رضامون با خودتون . تقه بر روی تصویر یادتان نرود .


~~~


روز پنجشنبه گذشته آقا احمدی نژاد نتایج سفرخود و هیئت همراه اش را میگفت از ارومیه و ما از رادیو گوش فرا داده بودیم . راستش را بخواین اونقدر قول ساخت و ساز کارخونه و مسکن و جاده و پل و ... داد که با اینکه یه هفته نیس از اونجا برگشتیم فیل مون دوباره یاد هندستون کرد که برگردیم و ببینیم کلنگهای زده شده ارومیه یه وَق مثل افتتاح و کلنگ زنی هتل شهر خودمون رو هوا نمونه سالهای سال یه موقع ! یا مثل ترمیم بافت فرسوده شهری که بودجه اش هم گویا از طریق سازمانهای کذای خارجی ! تصویب و تامین شده و هنوزم که هنوزه هیچ خبری از اجراش دم دست نیس و قس علیهذا ها ش .  البته به این فکر هم افتاده بودیم که این ساخت و سازها اصولن باید چندین و چند سال وقت ببره که اگه ایشون احیانن رئیس جمهور آتی مملکت نشدند کی مسئولیت اینهمه قول و قرار داده شده را به گردن شریف و یا شریفه خواهد گرفت . گرچه از قدیم الایام شنده ایم که : کو مَرد و قولش !! و آخر سر بخودمون قبولاندیم که : تو رو سَنَه نَ . 


~~~


برای گرفتن ماهانه آمپول سینووکس به داروخانه دانشکده تبریز مراجعه کرده بودیم اخیرن . پس از طی مراحل مربوطه برای دریافت دارو ، وقتی به باجه پرداخت پول مراجعه کردیم مسئولش گفت : مجانی یه اینبار . البته دست به سرمان نبردیم تا ببینیم شاخی یا چیزی در این حدود ، از کله مون بیرون زد یانه ! ولی وقتی علت رو جویا شدیم گفتند : عیدانه س ! ... بله ؟ ... آقا عیدانه س ... جل الخالق ! صیغه این یکی کار دولت رو ندونستیم چیه هنوز ... آمپولها رو زیر بغل کردیم و با دعا و ثنا از داروخانه زدیم بیرون . آخ کیف کردیم . آخ حظ بردیم از اینهمه گسترده شدن سفره رفاه اجتماعی در زیر پای مون . جایتان خالی . راستش را بخواهید از شعف ، سکته را امان گرفتیم که نزنیم فعلن تا بچه ها بی سرپرست نمونن دَم عیدی . امروز که مقداری بیکار شده بودیم و فراغبال ، دست به سرمان کشیده و ملتفت شدیم دو عدد چیز ِ قلمبه در سرمان پدید آمده است که امیدواریم تخمک شاخ نبوده نباشند .


~~~


گرچه امروز اینجا بدجوری باد میومد و گرد و غبار بود اساسی . اما چون نزدیک عیده و بهار . به همچی بادهایی ارزش قائل نشده و بیدمان نلرزید ! امیدواریم این باد خساراتی به بار نیاورده باشه ( در بعضی مناطق نزدیک آورده گویا ) که در وقت عادی و بدون نزول همچین بلایای طبیعی بیمارستان اهر جا برای بستری کردن مریضاش نداره که اگر حادثه ای  غیر مترقبه رخ دهد ، زبونم لال زبونم لال و الکن ، بیماران اینجور حوادث را کجا خواهند خوابوند ، الله اعلم ...... خانه عمه ؟ ... فک نکنم . نه . اونجام جا نمیشن بجز یکی دو نفر . گرچه دیگه قدرت سرمای زمستون از بین رفته و هوا بَدَک نیس و میشه از چادرهای برزنتی و از نوع بیمارستان صحرایی هم استفاده کرد این جور مواقع . آقا زبونم لال رو اون بالا گفتیم ها مگه نه ؟   


~~~


الان که این سطور محرر! میگردد حدود یه هفته مونده تا چارشنبه سوری . امیدوارم بچه ها حواسشون باشه که ترقه در نکنن تا مواجه با کوری و شَلی و کچلی مزمن ِ زودرس نشن ایشاللا . از بزرگترای عزیز هم انتظار داریم که به بچه های خودشون و یا در و همسایه آموزش بدن که فشفشه بهتر از ترقه س . هم آتیشش رنگوارنگه و هم آسیب آنچنانی نمیرسونه به کسی . البت که سوت سوتک بازی از هر دوشون سرتر میتونه باشه  . حالا میتونین برای فهم بیشتر بچه ، مثال هم براشون بزنین . مثلن میشه گفت : ترقه عین ملعون " بوش " میمونه و فشفشه عین آقا اوباما . هر دو برامون تلخ تشریف دارند و همراه ضرر هستند بنا به گفته بزرگان ! اما این کجا و آن نا کجا ؟ یا یه مَثَل شیرینی هم از مرحوم حاج  محمد علی  ، ژاندارم سابق ِ طناز فامیل بالبداهه یادمون اومد که میگفت : در بیابان لنگه کفش هم وانگهی دریا شود . این جمله را به خاطرتان بسپارید  که گاهی حتمن برای مخارج ( خرج کردن ) میان کلام گل و بلبل ! دوستانتان لازمتان میشود .


~~~


دیگه ..... هووووم .... خیلی شد آقا ولش کن !


در این آخرین بند دوس دارم شادباش گوی روزهای خوش آینده تان باشم . باور بفرمایید . پیشاپیش همه خوشی هایتان میمون .  چارشنبه سوری تان ( به سور ) و هم چنین حلول سال جدید ( حلوا ) و سیزدَ به دَر دَرتان ( به ساط و سبزه و غنچه )  آلوده باد . امیدوارم روزهای خوشی در جلوی رویتان و یا حداقل در جنب سرتان در کمین تان نشسته باشند . آخ که دلم برای دیدن روزهای بهاری شما و دیگر هموطنانم لَک میزنه . آی لک میزنه . همچو بچه لَک لَکِ سر میادین بعضی از شهرها که دهنش وامونده و لَه لَه میزنه از برای دون و آبی که مامانش به ارمغانش میاره ... بازم باور بفرمایید .


همین و این چند نقطه مقابل که باقی ماند ...





پاگرد : لازم به توضیح نیست که در نبود حقیر ، هوای "ms-links " را دوستان و همیاران نازنینم به روال مرسوم اش خواهند داشت البته.


سایه تان مستدام و ایام به کامتان حلوا گون

۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

پراکنده

خدا ننه تونو حفظ کنه که ننه مون از اوباما خوشش اومده و هی تعریف میکنه و دعاش . منتها چون زبونش به اوباما نمیچرخه میگه : خدا موبالا ( تلفیق اوباما با موبایل ) را حفظ کنه که دیگه آمریکا به ماحمله نخواهد کرد!



~~~


دوسه روزی اگه از از دنیای اینترنت فاصله بگیری و دو باره برگردی میبینی دنیای مجازی عین حموم زنونه س . چه قیل و قالی یه خداییش !؟ یکی میگه نره ! اون یکی میگه نه بابا دو جنسه س ، بدوش !  . یکی میگه احمد ، اون یکی کله شو میکوبونه به دیفار و داد میزنه : نع .  فقط مَمد .


~~~


توی بازاریکه که حدودن بیرون شهر ارومیه هست بنام بازار تاناکورا ( ماخوذ! از اجناس بنجل و دست چندم کشورهای نمیدونم کجا ) آقا ، جمعیتی برای خرید دَم عیدی میان که بیا و ببین ! کاپشن ، شلوار ، تی شرت ، پیراهن زنونه و مردونه ، کیف و کفش و ... دونه ای از هزار تومن ! میتونی پیدا کنی تا ده پونزده هزار تومان . حالا هی از گرونی و تورم  و اقتصاد افتضاح دولتمون بنال. هی بنال .  


~~~


برگشتنی در تبریز مهمون دوستی بسیار عزیز بودیم . گفتند تا شام حاضر بشه یه دوری اطراف بزنیم تا خانما دست و بالشون بازتر بشه برای تدارک شام . رفتیم بازار ( بخوانید بازارچه ) رشدیه که همون اطراف بود . غلغله بود ها . واسه خاطر اینکه مام جلوی اونهمه مردم کم نیاریم رفتیم تو یه کفش فروشی ، تا برا آقازاده مون کفشی قیمت کنیم و اگر پا داد ! بخریم . قیمت پرسیدیم . فروشنده مغازه با احترام خاص اومد جلو و گفت : دویست و پنج هزار تومن! اصل ِ ایتالیاس . یهویی سوالی بفکرم خطور کرد که عیدی امسال کارمندان چقدره ؟ دویست و پنج هزار تومن ؟؟ بله ؟ آهان درسته . دویست و پنجاه هزار تومن . روسری زنونه : مفت بود و مجانی بجان آبجی !! از بیست هزار تومن بگیر تا شصتاد ! هزار تومان .


~~~


شب ساعت یازده بود که در پمپ بنزین دروازه تبریز به تهران خودمون رو تو صف بنزین دیدیم ! شب بود و مقابلمان جاده تاریک . گفتیم باک ماشین پر باشه بهتره . نوبتمون که رسید ، کارت سوخت را کردیم توی کارت دونی دستگاه پمپ و منتظر شدیم تا قفل پمپه ، بعد از بازبینی پرونده کارت سوختمون آزاد بشه . چشمتان روز بد نبینه ایشاللا . چشممون افتاد به صفحه مبارک دستگاه که نوشت : این کارت سوخت در لیست سیاه قرار دارد . دی ... .  وقتی جویای علت شدیم گفتند کارت سوخت شما سوخته ! خدا پدر و مادر اون راننده تاکسی رو بیامرزد که اومد جلو و وقتی متوجه شد مسافریم و کارت سوختمون آتیش گرفته ، برامون پیشنهاد داد که میتونه کارت سوخت ماشینشو در اختیارمون بذاره لیتری یکصدوپنجاه تومان علاوه بر پول خود بنزین !  راستی ! منبعد مواظب کارتهای عابر بانک تان خیلی باشید


~~~


 در جایی خوندم که حیوونا حیونن ، تو رو خدا حمایتشون کنیم . - بد حرفی نیس ، منم پایه ام ! -  فقط وقتی حالت گرفته میشه که زیر کامنت دونی سایت ام اس لینک بخونی از یه بنده خداییکه زورش نمیرسه ماهی بالای یکصد هزارتومان پول دوا درمون ِ درد ِ بی درمونشو تهیه کنه و ازت راه حل و راهنمایی میخواد . اونوقته که برا خودت یه چیزایی رو زیر زبونت با نام "حیوون" غرغر میکنی . 


~~~


امروز یه خانم معلمی تعریف میکرد که از بچه های کلاسش ( ظاهرن دوم ابتدایی )  خواسته بوده که یک جمله در مورد انقلاب بسازند که دخترکی دستشو کرده بوده هوا و با اصرار داد میزده که ، خام من بگم ؟ خام من بگم ؟ خانمه گفته بگو . دختره گفته : پدر من یک ضد انقلاب است .


باقی بقایتان !